⭕️ دانستنيها در مورد #ازدواج با اجنه
۱. اگر جن ها انسان را اذیت کنند چگونه میشود از دستشان راحت شد؟
بهترین حرز در این باره ( حرزابی دجانه) است با توسل به خدا و قرائت سوره های قرانی اذکار و ادعیه به راحتی آنها از شما دور میشوند البته خواندن ۷ مرتبه سوره زلزال باعث دفع آنها میشود و همچنین قرائت ۷ بار سوره جن هم همین اثر را دارد.
۲. آیا شده جنیان عا شق انسان شوند و اگر اینگونه شود تکلیف چیست؟
بلی اینچنین شده است که در این صورت انسان مبتلا به صرع می شود و اگر مردی مصروع گردد طرف او زنی از جن است که عاشق او گشته و او را مصروع گردانیده است و اگر زنی مصروع گردد طرفش مردی از جن است که به او عشق ورزیده .بوئیده و بوسیده تا او را به این حال انداخته است.
۳. اگر جن زن و مرد انسان و بالعکس با هم ازدواج کنند بچه جن می شود یا انسان؟
در مورد موجودات دارای شعور بچه تابع مرد است ولی در حیوانات بچه از آن مادر است. گویند زنی از جن با مردی از انسان شوهر کرد و از او فرزند به دنیا اورد روزی بر بام رفت اتشی از دیار خود بدید به شوهر گفت : نمی بینی که ان اتش غولان است و رنگش بگشت و بپرید و برفت.
۴. آیا زن انس از جن فرزند می آورد فرزندان خود را می بیند؟
زن انس فرزندان جنی خود را میبیند و انها را پرورش و تربیت می کند.
۵. آیا زن انسان از طریق دمیدن هوا توسط مرد جن باردار می شود.
معلوم نیست در ایات قرآن و احادیث اسلامی هم در این باره کلامی وجود ندارد.
❌ پایان قسمت اول ❌
💥ماجرای واقعی ازدواج جن و انسان
ماجرایی واقعی درباره ی ازدواج جن با انسان نقل شده که از این قرار است:
📚این ماجرا بر گرفته از کتاب دانستنیهایی درباره جن میباشد. تالیف حضرت حجته السلام والمسلمین حاج شیخ ابوعلی خداکرمی
🔸ماجرایی در تاریخ ۱۳۵۹ شمسی مطابق با ۱۹۸۰ میلادی ماه آوریل بوقوع پیوست، که اهالی کشور مصر به شهرهای نزدیک و روستا های مجا ور را به خود معطوف داشت ، و آنرا نویسنده معروف ، استاد اسماعیل ، در کتاب خود به نام ((انسان و اشباح جن)) چنین می نویسد:
🔸مرد ۳۳ ساله ای ، به نام عبدالعزیز مسلم شدید ، ملقب به <ابوکف> که در دوم راهنمایی ترک تحصیل کرده بود ، به نیروهای مسلح پیوست و در جنگ خونین جبهه ی کانال سو ئز ، به ستون فقراتش ترکش اصابت کرد واین مجروحیت او منجر به فلج شدن دو پایش گردید ، نا چار جبهه را ترک کرده به شهر خود بازگشت تا در کنار مادر و برادرانش با پای فلج به زندگی خود ادامه دهد.
🔸در همان شب اول که از غم و اندوه رنج می برد، ناگاه زنی را دید که لباس سفید و بلندی پوشیده و سر را با پارچه سفیدی پیچیده، در اولین دیدار او همچون شبحی که بردیوار نقش بسته مشاهده کرد.زمانی نگذشت که همان شبح در نظرش مانند یک جسم جلوه نموده ، و به بستر (ابوکف) نزدیک شد و گفت:ای جوان اسم من (حاجت ) است و قادر هستم به زودی بیماری تو را درمان نمایم .
🔸لکن به یک شرط که با دختر من ازدواج کنی. ابوکف جوابی نداد ، زیرا که وحشت ، قدرت بیان را از اوگرفته بود و اورا در عرق غوطه ورکرده بود. زن دوباره سخن خود را تکرار نمود ه اضافه کرد که من از نسل جن مومن هستم و قصد کمک به شما و به نوع انسانها را دارم ، و در همین حال از دیواری که بیرون آمده بود ناپدید شد .
💥ماجرای واقعی ازدواج جن و انسان
🔸ابو کف این قضیه را به کسی اظهار نکرد زیرا می ترسید او را به دیوانگی متهم سازند . باز شب دوم دوباره(حاجت) آمد و تقاضای شب اول را تکرار کرد ، ابو کف نتوانست جواب قاطعی بدهد . شب سوم باز آمد و گفت: تنها کسی که میتواند خوشبختی تو را فراهم کند دختر من است ، ابو کف مهلت خواست که در این خصوص فکر کند ، بعد تصمیم گرفت که اول شب ، در اتاقش را از داخل قفل کند و به رختخواب برود تا کسی نتواند وارو شود اما یکدفعه دید ( حاجت) ودخترش از درون دیوار عبور کردند و نزد او آمدند و تا صبح با او مشغول شب نشینی بودند .
🔸در همان شب وقتی که ابوکف به چهره ی دختر نگاه کرد ، دید چهره ی جذاب ،بدن لطیف قد کشیده ، گردن بلند و مثل نقره می درخشید.رو کرد به (حاجت ) و گفت: ((من شرط شما را پذیرفتم )) ، (حاجت) وسیله ی عروسی را فراهم کرد . شب بعد با موسیقی و ساز و دهل عروسی را انجام دادند، در حالی که کسی از انسانها آن آواز را نمی شنیدند ، عروس را با این وضع وارد خانه کردند .(حاجت)عروس و داماد را به یکدیگر سپرد و از خانه بیرون رفت هنوز داماد عروسش را در بستر به آغوش نکشیده بود که احساس کرد پاهایش جان گرفته است.
.🔸روز بعد هنگامی که مادر و برادران متوجه شدند که (ابوکف )سلامتی خود را بازیافته و با پای خود راه می رود خوشحال شدند لیکن او سر را به کسی نگفت. این شادی بطول نینانجامید،زیرا که به زودیروش و رفتار ابوکف تغییر کرد او در اتاقش می نشست و بجز موارد محدود بیرون نمی آمد.
🔸تمام کارهای لازم را مانند غذا خوردن و استحمام را همانجا انجام می داد ،تمام روز و شبش را در پشت در سپری کرد. آخرالامر برادران متوجه شدندکه او با کسی که قابل رویت نیست صحبت می کند. گمان کردند که عقلش را از دست داده ،اما او با عروس زیبایش در عیش و نوش و خوشبختی بود.
تعداد صفحات : 1